راست گفتند...

ساخت وبلاگ
خسته شدم انقد تو نت سرچ کردمهربار ب خودم قول میدم دیگ نرم تو نی نی سایت و این جور سایتها سرچ کنم ولی بازم میرم.انواع و اقسام سوالات در مورد بارداری رو گوگل کردمگاهی یه سایت باز میکنم میخونم بعد متوجه میشم اینو قبلا خونده بودم.کلافگی میدونی چیه؟ میدونی آدم گاهی از شدت فکر کله ش درد میگیره؟گاهی فکر میکنم حتی آسون ترین کارها هم اگر قرار باشه سخت بشه سخت میشه.خدایا....من دریاب....اینجام ♥ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 13:49 توسط پریماه: راست گفتند......
ما را در سایت راست گفتند... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailydairy بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 19:09

این ماه هم ب مادر نشدن گذشتامروز هم به گریه گذشتآهای موجود دوست داشتنیخیلی وقته منتظرتمخدایا یعنی جایی از این کهکشان بزرگ هست ک روحی در انتظار هلول در جان من رو داشته باشه؟یعنی دست کوچکی هست ک دور انگشتانم حلقه بشه؟و باز هم همون حسرت....همون آرزوی از ته دل کاش یکی بود ک من مادرش بودم و او هم پدرش......+همسر...ممنونم ک چیزی نمیگیممنونم ک بزرگواری میکنیصبوری میکنیلبخند میزنی ♥ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 0:7 توسط پریماه: راست گفتند......
ما را در سایت راست گفتند... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailydairy بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 19:09

اینروزها تا ویدیو خوشمزگیهای یک نی نی رو توی اینستا میبینم یا حتی توی خیابون میبینم ک مادری دست بچه کوچولوشو گرفته یهویی یچیز عجیبی توی گلوم سنگینی میکنه چشمام خیس میشه بعد بزور میخوام نفس عمیق بکشم و هی آب دهانمو قورت بدم تا اون بغض لعنتی رو فرو بخورم.این ماه برنامه دارویی خاصی ندارم. دکتر م.. میخواست بازم هاش ام جی بده و چنتا داروی دیگه ولی من نگرفتم.بعدش رفتم پیش دکتر ت... اونم گفت آزمایشات خوبه ، چنتا مکمل داد و گفت نهایتا فعلا باید ای یو ای کنی.....نمیدونم چرا حس میکنم خیلی از پزشکا قدرت تشخیص آنچنانی ندارن.. فقط یه سیر دارویی و درمانی رو حفظ کردن و میدونن هر بار اگر نتیجه نداد بایستی یکم ولتاژشو ببرن بالا ...خیلی وقتا اصن کاری ندارن ک دلیل اصلی چی میتونه باشه، با اینکه اعتقاد خاصی ب طب سنتی ندارم اما فکر میکنم شاید بهتر باشه اگر بجای تزریق دوباره و دوباره ی اون آمپولهای هورمونی ک معلوم نیس چه بلایی ب سر آدم میارن برم سراغ طب سنتی. روغن سیاهدونه گرفتم . هر شب شکم رو باهاش ماساژ میدم و یه پلاستیک میزارم روش چون باعث گرمی رحم میشه. چنتا مولتی ویتامین مصرف میکنم . فردا سیاهدونه میخرم تا رژیم سیاهدونه عسل رو شروع کنم. من هرجور شده باید طبع بدنم رو گرم کنم. هر روز مدیتیشن میکنم. سعی میکنم زیاد خودمو درگیر افکار منفی همیشگی نکنم .و اگه خدا بخواد این ماه ک حقوق بگیرم میرم پیش اون پزشک طب سنتی.راستشیکجورایی... حس میکنم اون بالاسری خیلی کریمه.... هیچوقت نمیخوام و نمیتونم ک ازش ناامید بشم. اما میدونی؟ همیشه یه چیزی تو گلومه انگار.......... ♥ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:52 توسط پریماه: راست گفتند......
ما را در سایت راست گفتند... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailydairy بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 19:09